رابطه ورزش و سلامتی

سال ۱۳۸۵ بیماری سندرم گیلن باره نصیب ما شد و زمین گیر شدیم،شرح بیماری را از جهت اینکه اطلاع رسانی داشته باشه و بتونیم خدمتی به هموطنان عزیزی که با این بیماری دست و پنجه نرم کردن یا هم اکنون به آن دچارشده اند بیان میکنیم.
صبح روز سیزدهم ماه رمضان سال ۱۳۸۵ عازم محل کارم بودم نزدیکی های دفتر کارم احساس کردم پشت پاهام داره مور مور یا به اصطلاح گز گز میکنه با خودم گفتم شاید چربی خونم رفته بالا بی خیالش شدم اما نزدیکی های ظهر بود دیدم کم کم این سوزش پشت پاها داره به قسمت های فوقانی بدن میرسه نزدیکی های افطار بود دیگه دستم و از دیواری می گرفتم و راه می رفتم و بالاخره آخرای شب زمین گیر شدم.
ابتدا فکر میکردم سکته زدم چون شب جمعه بود گفتم تا شنبه صبر کنم بعد میرم دکتر چون دیگه هیچ تحرکی نداشتم،همان روز جمعه در بخش اورژانس یه بیمارستان دولتی بستری شدم طبق معمول تعداد زیادی رزیدنت میومدن با کلی سوال و معاینه های فنی وغیر فنی سوالاتی میکردند منم جواب میدادم.
خلاصه فلج کامل افتاده بودیم رو تخت و چپ و راست سوال میکردند و هر چی من میگفتم یادداشت میکردن.
بالاخره چشم ما به جمال پزشک متخصص روشن شد و برای معاینه و تصمیم گیری نهایی تشریف آوردن با چند تا سوال فنی خیلی زود بیماری من و تشخیص دادند و دستور بستری شدن من ر ودربخش اورژانس صادر کردند.

روز های اول خیلی سخت گذشت
آقای دکتر فروغی پور متخصص مغز و اعصاب۵ ۲ عدد آمپول آی وی آی جی تجویز کردند،حالا مرد میخواد این آمپول هارو تهیه کنه آمپول هایی که اون موقع تحت لیسانس کشور آلمان در ایران تولید میشد و خیلی سخت باید اونارو تهیه میکردند،آمپولهایی که می بایست از طریق سهمیه دریافت میشد و کلی باید برای تهیه کردنش تلاش میکردند.
از طرفی طبق فرمایش آقای دکتر میبایست تا ساعت ۱۸ همان روز حداقل ۵ عدد آمپول تهیه و تزریق میشد در غیر اینصورت من توی کما میرفتم و توی کما رفتن همانا و از کار افتادن کلیه ها همانا.
به لطف خدا قبل از ساعت ۱۸ تعداد ۵ عدد از آمپولها توسط همسرم از داروخانه هلال احمر تهیه شد و پس از آن با بسیج شدن تمام اعضای خانواده از تهران بقیه آنها تهیه شد و بتدریج به من تزریق میشد یکی دو روز توی اورژانس بودیم و کار درمان همچنان ادامه داشت یه روز دو تا از آقایان دکترو رزیدنت و یه خانم پرستار اومدن طبق معمول سوالاتی رو از من کردند،یکی از اونها منو از روی تخت بلند کرد به من گفت میتونی از تخت بیای پایین گفتم نه هنوز گفت چرا میتونی ما کمکت میکنیم از تخت بیا پایین روی زمین وایستا زیر بغلمو گرفتن همینکه پاهامو روی زمین گذاشتم بشدت روی زمین افتادم و اونا هرکدام تلاش می کردن منو یه جوری بلند کنند بزارن روی تحت چون وزنم حدود ۹۵ کیلو بود نتونستن ناگهان یه خانم جوان که همراه یه بیمار تخت روبروی من بود اومد و یه دستشو گذاشت زیر پاهام و یه دست دیگشو زیر کمرم گذاشت و مثل پر کاه از روی زمین بلند کرد و روی تخت گذاشت،آقایون رزیدنت و خانم پرستار یه نگاهی به همدیگه کردن و من از اون خانم تشکر کردم،بعد از چند روز متوجه شدم که ایشان دارای دان ۲ تکواندو هستند و باشگاهی رو اداره میکنن،چند بار دیگه هم اومدن حال منو پرسیدن،بالاخره بعد از یکی دو روز به بخش انتقال شدم و کار درمان فیزیوتراپی و بقیه درمان های فیزیکی روی من انجام میشد درمان های طاقت فرسایی که تمام وجودم رو با شوک الکتریکی که وارد میکردن فرا میگرفت و با این درمانهای فیزیکی نتیجه های مثبتی نیزمی گرفتند.طبق معمول هر روز تعدادی دانشجو می اومدند و سوالات خودشون رو میپرسیدن میرفتند،از شانس ما وقتی پرستار ها فهمیدن بنده کارشناس طب سنتی هستم،همان روز ها در رابطه با گیاهان داروئی می بایست پایان نامه ای رو ارائه میدادند،دور تخت من شلوغ میشد و هرکدومشون در رابطه با طب سنتی وگیاهان دارویی سوالاتی میکردند و منم جوابشون رو میدادم.
آقای دکتر در یه کنفرانس پزشکی با حضور تعداد زیادی دستیار شرح کلی بیماری رو اینطور بیان کردند سندرم گیلن باره ویروس فرصت طلبی است که در خیلی از افراد وجود داره و بر اثر مصرف غذاهای فست فود،استنشاق مواد شیمیایی،آنفولانزا و استرس زیادخودشو نمایان میکنه و ابتدا از قسمت تحتانی پشت پاها شروع و تمام اعضای بدن را فلج خواهد کرد و بتدریج بیماری بهبود یافته و از قسمت فوقانی بهبودی حاصل میشود،آخرین قسمتی که بهبودی حاصل میشود همان قسمت پاها میباشد و دوره درمان آن بستگی به وضعیت جسمانی افراد دارد۵ درصد امکان مرگ و میر در بیماری فوق وجود دارد.
{ اسلام علیک یا ابا عبدا..الحسین(ع) }
ده روز از بستری شدن من گذشته بود خیلی بی تابی میکردم از اینکه نمیتونستم کارام و خودم انجام بدم برای رفتن به دستشوئی مشکلات زیادی داشتم،یه روز آقای دکتر برای ویزیت به بالینم اومدن وقتی دیدن من دارم بیتابی میکنم فرمودند آقای محترم این بیماری باید دوره درمانش تموم بشه بی تابی نکنیدشمامدتی به همین حالت هستید یه سه چهار ماهی بگذره بالاخره از روی تخت بلند میشین انشاا.. خوب میشین فقط صبور باشین.
یه روز از بخش فیزیوتراپی منو بردن روی برانکاد بی حس افتاده بودم،همسرم اومد کمی تربت امام حسین(ع) روی زبونم پاشید همین که خوردم احساس کردم فضای بیمارستان رو پر از گلاب کردن،بوی گلاب همه جارو فراگرفت ناخودآگاه گفتم یا اباالفضل (ع) این بوی خوش از کجا خانمم گفت صلوات بفرست،ساعت ۱۱ ظهر بود که دکتر برای ویزیت کنارم ایستاد همینکه دکتر رو دیدم دستشو گرفتم و نشستم،دکتر با نگاهی ناباورانه گفت ماشاا.. خودت بلند شدی اگه همینجور پیشرفت کنی خیلی زودتر از تخت میای پائین و انشاا.. خوب،خوب میشی،اشک دور چشام حلقه زده بود گفتم یا امام حسین(ع) من که بنده گنه کاری ام و لیاقت اینو نداشتم که منو شفا بدی،بعد یاد اون جمله عارفی افتادم که فرمودند وقتی باران رحمت می باره روی سر همه میباره،هم گنه کار،هم بیگناه کرم اهل بیت خیلی زیاده مائیم که قدر نمیدونیم و از این درگاه ا لهی دوریم،خلاصه یه چند روزی گذشت به سلامتی با کمک عصا از بستر بیماری بلند شدیم و بعد از یکی دو ماه هم بخوبی راه افتادیم.
(رابطه ورزش و بیماری)
دو سه سالی از بهبودی من گذشت یه روز متوجه لرزش در دست راست و سپس دست چپم شدم به دکترم مراجعه کردم،ایشان فرمودند شما میبایست از قرص های آلپورازلام استفاده کنید،چون سیستم دفاعی بدن شما ضعیف شده و این قرصها بشما کمک میکنه تا لرزش دست کم بشه،مدتی از این قرصها استفاده میکردم لرزش دستها مقداری کم شدند ولی عوارض بسیار زیاد این قرص ها باعث شده بود که فراموشی و از طرفی اشتهای کاذب به غذا داشته باشم خیلی با خودم کلنجار رفتم چه کنم که ازشر این قرصهاراحت بشم و کمتر استفاده کنم و یا اصلا استفاده نکنم.
یه تصمیم ناگهانی کلی زندگی من و تغییر داد،بطوریکه خیلی به زندگی امیدوار شدم و با خود گفتم ایکاش این تصمیم و زودتر میگرفتم،آخه فکر نمیکردم بدون دارو بتونم به حالت اول برگردم،متاسفانه کمتر پزشکی این تصمیمی که من گرفتم رو به بیمارش توصیه میکنه،خلاصه اینکه یه بیمار ۹۷ کیلوئی با دستهایی لرزان که از همه چیز نا امید شده بودم تصمیم عاقلانه ای گرفتم و آن ورزش بود.ابتدا با دویدن در پارک ملت مشهد شروع کردم که یک دور کامل آن ۳۵۰۰ متر است،هر روز یک دور آن را بصورت آهسته را ه میرفتم،حدود یک ساعت طول میکشید تا اینکه در ماه دوم احساس کردم این فاصله را به ۴۸ دقیقه رسانده ام،با پشتکار و علاقه ای که داشتم بتدریج بر سرعتم افزوده میشد،دیگر بصورت دو آهسته دور پارک را طی میکردم و هر روز حالت نشاط در وجودم مشاهده میشد.در فاصله ۳ ماه وزن ۹۷ کیلوئی رو به ۸۵ کیلو رساندم،با همه گرفتاریهایی که داشتم دیگه ول کن نبودم،البته تا یادم نرفته بگم از همون ابتدای شروع ورزش از ۳ وعده غذایی کم کردم کم کم اشتهایم به غذا کمتر شدوحجم معده بتدریج کوچکترشد .
هر روز بعد از ظهر خودمو به پارک میرسوندم و شروع به دویدن میکردم دیگه هر روز ۲ دور یعنی حدود ۷ کیلومتر میدویدم و بعد از دویدن کمی نرمش هم میکردم و از دستگاه هایی که در پارک وجود داشت استفاده میکردم و الان که دارم این مقاله رو مینویسم حدود۸۳ کیلو وزن دارم مصرف قرصهای آلپورازلام رو خیلی خیلی کم کردم هر روز که بعلت بعضی گرفتاریهای روزمره نمیتونستم پارک برم شب خوابم نمیبرد و روزهایی رو که ورزش میکردم خیلی راحت تر میخوابیدم این فعالیت همچنان ادامه داشت تا اینکه
(شروع ورزش بصورت حرفه ای)

tiger-team

هیچوقت شده وقتی یه پسری دارین که باشگاه ورزشی میره ویکی ازورزشهای رزمی روکارمیکنه بعدچشمتون به جونایی بیفته ببینین باچه شوروعلاقه ای دارن به فراگیری فنون ورزشی می پردازند
اونوقت باخودتون بگین ای کاش ماهم جوون بودیم ومیرفتیم ورزش میکردیم
خلاصه هوس میکردین ایکاش ماهم یه بدن درست وحسابی داشتیم ومثل این جووناورزش میکردیم
راستشوبخواین نه بخاطراینکه بخوام خودنمایی کرده باشم وبگم بله ماهم ورزش میکنیم نه!
اینکه میگن آدم میتونه بااراده قوی کوه روجابجاکنه بیراه نگفتن اتفاقابایه اراده محکم واستوارمیشه هرکاری روانجام دادوکوه روجابجاکرد
یه روزازروزهابه همراه پسرم رفتیم باشگاه تابرای ادامه کارش بااستادش صحبت کنم
بعدازاینکه صحبتهای استادبا پسرم تموم شدبه ایشون گفتم آیامن میتونم این ورزش روانجام بدم
استاداحسان نظیفی که باقدی کشیده اندامی زیبا و دارای دان ۵رشته کیک بوگسینگ و کلی افتخارات ومقامهای ارزشمندی روبرای کشورعزیزمون ایران به ارمغان آوردند یه نگاهی به قدوبالای بنده کردند
باخودم گفتم آلانه که استادبگه نه بابابرای سن وسال شمادیگه دیره امادرعین ناباوری فرمودند بااین بدنی که برای خوتون ساختین چراکه نه درثانی اون اقایی روکه اونجاایستاده نگاه کنین هم سن وسال شماست کمربند آبی داره امروزفرداست که کمربندقهوه ای شوبگیره
یه مقداری دلم گرم شد راستشوبخواین زیادبه فکرکمربندورتبه مقام نبودم همینکه استادقبول کردندکه درجمع جووناورزش کنم برام افتخاربزرگی بود فهمیدم بلاخره هنوزماهم فرصت روازدست ندادیم به استادگفتم پس بااجازه تون ازفرداخدمت میرسم
استادقبول کردازروزبعدورزش روپا به پای جوونا بصورت حرفه ای شروع کردم
چندروزاول تمرینات برام خیلی سخت بود امابه لطف الهی وتوسل به ائمه اطهار (ع) تونستم قسمتی ازسختیهای کارروپشت سربذارم
وقتی دیدم هرروزدارم ازروزقبل بهترمیشم دیگه حسابی علاقه مندشدم بطوریکه هرروزکه نمی تونم باشگاه برم حالم حسابی گرفته میشه
ازحال وهوای باشگاه واستادبامرامش براتون بگم:
گاهی وقتهاتوی کلاس بعضی ازبچه هابه من میگن بخاطربعضی ازتمرینات سختی که این رشته داره میخواستیم میدون روترک کنیم اماحضورشماباعث شده که ماانرژی بگیریم وعرصه رورهانکنیم
استادنظیفی درهنگام تمرینات حواسش خیلی جمعه بارهامتوجه شدم وقتی بابچه های ارشد مشغول صحبته تمام حرکات بچه هاروزیرنظرداره وباکوچکترین حرکت اشتباه به اوناتذکرمیده حتی گاهی اوقات کلا صورتش یه طرف دیگه اس موقع تمرینات خیلی باابهت وخشنه اماباقلب مهربونی که داره ههمین خشونت تبدیل به یک انرژی مثبت میشه برای بچه ها
انرژی که درمبحث متافیزیک ارتباط عمیقی درچاکراه ایجادمی کنه وبعدمیتونه ارتباط تنگاتنگی مابین استادوشاگردهاش ایجادکنه
خیلی ازمربیهاروموقع آموزش دیدم امااستادنظیفی باهمه اونافرق داره ضربه های مرگباری که بصورت فرانتکیک یامیدل میزنه خیلی زیباست
اکثرجوونادوستش دارن وبراش فراترازیک استادفن احترام قا ئلند
هفته دوم وسوم بودکه متوجه شدم وقتی استادبچه هاروآموزش میده یه صحبتهای قشنگی میکنه که جاداره دراینجابیان کنم وایشان روبیشتربه شمامعرفی کنم
یه شب استاددرپایان تمرینات ازامام حسین (ع)صحبت کردندوفرمودندمن ناراحت نیستم ازاینکه امام حسین (ع)شهیدشدند خوشحالم چراکه ایشان بخاطرحقانیت دین ومساله امربمعروف ونهی ازمنکر شهیدشدند ومن که پیروچنین امامی هستم به خودم می بالم و افتخارمیکنم ودربین صحبتهاشون بازهم اشک رودرچشمهای نافذاستادمشاهده کردم این اشک نه بخاطرشهادت سروروسالارمان امام حسین (ع)بودبلکه بخاطرشهامت شجاعت وبزرگی این امام بزرگ بود
استاددرچندجمله خیلی زیبامساله عاشوراروبیان کردند
راستشوبخواین منهم که سن وسالی ازم گذشته تحت تاثیرفرمایشات ایشان قرارگرفتم و به خودم افتخارمی کنم که چنین استادفرزانه ای دارم
یاددوران نوجوانی خودم افتادم مدرسه راهنمایی یه دبیرداشتیم که حرفه وفن درس میداد دردوره اختناق زمانیکه هیچکس جرات بیان حقایق رونداشت ایشان میومددرب کلاس رومی بست میگفت بچه هادرس حرفه وفن یه درس خوندنی وبخشی ازاون هم عملیه نیازنداره که من زیاددرس بدم پس بیاین دررابطه بامعارف واصول دین باهم کارکنیم
لحضاتی ازوقت کلاس رو تفسیرقران میکرددررابطه باآیین ومذهب تشیع صحبت میکردگاهی اوقات بچه هادرکلاسهای دیگه غیبت میکردندوبه کلاس مامی اومدند
یه روزفهمیدیم که ازطرف ساواک (اداره اطلاعات وامنیت کشوردرزمان طاغوت) دستگیرشده دیگه ایشون روندیدیم چون ارتباط عمیقی بامعلم خوبمون داشتیم به خونش سرمیزدیم وبابچه هاش همدردبودیم اولای جنگ بودکه توی یکی ازعملیاتهابه فیض عظیم شهادت نایل گشتندیادشون گرامی باد.
استادنظیفی هم مثل همون معلم خوبمون یه جورایی لابلای تمرینات ورزشی درس اخلاق میده آخه میدونین وقتی یه استادومربی پیشکسوت ورزش بیادلابلای تمرینهاازامام حسین(ع)صحبت کنه به دل میشینه وخیلی راحت شخصیت امام مون توی دل بچه هانقش می بنده
یادمه یه شب دیگه هم ایشون ازنهج البلاغه مولا امیرالمومنین(ع) صحبت کردندودرآخرازبچه هاسوال کردند کدوم یکی ازشماکتاب نهج البلاغه رومطالعه کردین یکی دوتاازبچه هادستشون روبالا گرفتند استادبالحنی زیباجوریکه حالت التماس به خودش گرفته بود ازبچه هاخواهش کردندیه مروری به این کتاب مقدس داشته باشندوازشون خواست حتمااین کتاب پرمحتوارومطالعه کنندانشاالله که بچه هاهم به قولشون عمل کنندوباخواندن نهج البلاغه امام علی (ع)دل استادروشادکنند
توی این دنیای وانفساهمه جورآدم پیدامیشه چه خوبه که هرکسی بعدازمرگش یه یادگاری خوب ازخودش بجابذاره
خدارحمت کنه علامه جعفری (ره) میفرمودند یه آقایی فوت میکنه به پرونده اش رسیدگه میکنن میگن برای مدتی بایدبره جهنم درست زمانی که میخواستن داخل جهنمش کنندیه ملکی میادمیگه ازطرف پروردگاربخشیده شده میگن چراندامیادکه این مردیه فرزندی داره که معلمه به چندنفرازشاگردهاش جمله بسم الله الرحمن الرحیم روآموخته خدا به برکت این فرزندصالح این پدرروبخشیده حال تصورکنین چندنفرازشاگردهای استادبرن یه سری به نهج البلاغه امام علی (ع) بزنن ویادرس انسانیت روازامام حسین (ع)فراگیرند خب میدونین به برکت این کارچقدراجروثواب برای استاددرنظرگرفته میشه
یه سری ازقهرمانهاواقعاتوی این کشورگم هستندوناشناخته موندن خوبه که مسولین محترم یه سری به این باشگاه بزنن وگزارشی ازنحوه کاراستادتهیه کنندحداقل برای من که ۵۲سال سنمه وچهل سالی هم پای منبروخطبه نشستم آموزنده است که یه استادبیاد لابلای کارهای آموزشی ورزش درس اخلاق عاشورایی بده
یه بنده خدایی میگفت یه سریالی بنام امام علی (ع) ساختند خیلی ازجونابه راحتی باامام وپیشواشون آشناشدنددرس حسین شناسی وعاشوراشناسی میتونه درزمان تدریس فنون ورزشی مثمرثمرباشه ومانندنوشدارویی خواهدبودکه واردشریانهای فکری دانش آموزان خواهدشدوتاثیرات عالی رابرجابگذارد.
امیدوارم بااین بیان الکن توانسته باشم حق شاگردی خودموبرای استادپیشکسوت
آقای احسان نظیفی که همواره تلاش میکنه تاجوونای کشورعزیزمون ایران به مقام بلندمرتبه ای برسن اداکنه دریکی ازهمین روزهابنابه توصیه استادسری به سایت ایشون زدم همه بخشهاوقسمتهای اون زیباپرمطلب وجالب بودندامازیباترازهمه قسمتهای دیگه قسمتی است که استاداحادیث معصوم (ع) وبزرگانی چون کوروش کبیروجهان پهلوان تختی رودرج کردند که بسیارموردتوجه اینجانب قرارگرفت
خلاصه که هرچی ازاین باشگاه واستادبامرامش براتون بگم کمه
یادفرمایش حضرت امام خمینی (ره) افتادم فرمودندبه مهاتماگانی گفتند درس ایستادگی وقیام دربرابراستکبارراازچه کس آموختید
گاندی بالحنی که حالت افتخارداشت فرمودندازامام حسین (ع)
بله امام حسین (ع) باشهادت خود وایستادگی دربرابرظلم به نسلهای آینده فهماندندکه درهرعصروزمانی میتوان دربرابریزیدویزیدیان ایستادامام حسین (ع) فرمودندنه به کسی ظلم روامداریدوزیربارظلم نرویدقیام امام حسین (ع) درسی است برای تمامی بشریت ونثلهای آینده درایام تاسوعاوعاشورای حسینی حتی ازادیان دیگرواقلیت های مسیحی وحتی برادران اهل سنت نیزبه حسینیه هاپناه آورده وضمن همدردی
باشیعیان به عزاداری ونذرونیازپرداخته ورفتاراین امام مظلوم راسرمشق وسرلوحه زنگیشون قرارمیدهند والسلام
نویسنده : محمدرضاصبوری

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *